کد مطلب:129851 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

بی بند و باری یزید
بلاذری گوید: مدائنی، هیثم و دیگران گفته اند: یزید بن معاویه بوزینه ای داشت كه آن را در حضور خویش نگه می داشت و به او اباقیس لقب داده بود. او می گفت: این یكی از


بزرگان بنی اسرائیل است كه گناهی مرتكب شد و مسخ گردید! به او شراب می نوشاند و از كارهایش می خندید. او را بر الاغ وحشی سوار می كرد و همراه اسبان به مسابقه می فرستاد. روزی آن را بر أتان (ماده خر) سواره كرد و این شعر را می خواند:

«ای اباقیس، عنانش را محكم بگیر، كه اگر هلاكت یابی بر او ضمانی نیست،

از همه ی اسبان مردم پیشی جست، در حالی كه گله ی اسب امیرالمؤمنین ماده الاغی است.»

مسعودی گوید: ابوقیس عبایی از دیبای سرخ و زرد راه راه بر تن داشت. بر سرش عمامه ای از دیبا با رنگ های شقایقی می بست و بر أتان (ماده خر) پالانی از دیبای سرخ و نقشه دار و درخشنده با انواع رنگها نهاده بود.

گویند: یزید آهنگ حج و سپس آمدن به یمن كرد. مردی از تنوخ گفت:

«یزید، دوست بوزینه، از همسایگی ما دلتنگ شد و دلبسته ی سرزمین بوزینگان گردید.

نابود باد كسی كه بر ما خلافت می كند، در حالی كه نزدیك ترین اصحابش بوزینگان اند».

باعونی نیز همانند همین شعر را از «فوطی» در تاریخش نقل كرده است. در آنجا آمده است كه یزید زیادی جامش را به بوزینه می نوشانید.

نیز در آنجا آمده است: روزی بوزینه اش را برای مسابقه آورد ولی بر اثر تندباد افتاد و مرد. یزید بسیار اندوهگین شد و دستور به كفن و دفنش داد و به مردم شام فرمان داد كه برایش عزاداری كنند! [1] .




[1] جواهر المطالب، ج 2، ص 303، متن شعر يزيد در اين باره چنين است:



كم قوم كرام ذو محافظة

الا اتانا يعزي في ابي قيس



شيخ العشيرة امضاها و احملها

الي المساعي علي الرقوس و الريس



لا يبعد الله قبرا انت ساكنه

فيه جمال و فيه لحية التيس.